زاده شدن تا چه حد ميتواند زيبا باشد !
هنگامي كه شاگرد مدرسه طب در فرانسه بودم همه كارهاي تولد نوزاد با عجله انجام ميشد بند ناف هر چه سريعتر بريده ميشد مچ پاهاي كودك را ميگرفتيم و او را وارونه در هوا نگه ميداشتيم چند ضربه محكم به پشت او ميزديم تا جيغ بكشد و تازه نفس راحتي ميكشيديم و سپس يك لوله در دهان او ميگذاشتيم كه مايعات حلق و ناي را بيرون بكشيم تمام اين كارها زير نور شديد و خيره كننده نورافكنهاي اتاق عمل و در فضايي پر از سر و صدا هاي آزار دهنده و سرد انجام ميشد. ليكن بعدها نظرم به گفته هاي پزشك مامايي به نام لوبوايه جلب شد او به هند رفته بود و طي حالات خاصي به خاطرات تولدش دست يافته بود چه تجربه تلخ و ترسناكي!!!!! او تعريف ميكرد كه در داخل رحم همه چيز گرم و نرم و آرام...